سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ز دل تـنگـــی خـطی نوشـتم به یـادگـار


ساعت 11:58 صبح شنبه 90/10/24

یکی بود یکی نبود

من بودم و او بود  و اعتماد

ما بودیم و پیمان و قسم

با هم نبودیم اما بودیم با هم

معصوم بود معصومیت نبود

ما بودیم و حرفهای نگفته ی زیبا ،رازهای پنهانِ پیدا

او من می شد.من اومی شدم.

نقشها  را بازیچه کرده بودیم ….

قرار رفتنمان شد آخر بودن

تا آخر بودن قرار گذاشته بودیم اما …

****

حیف!

حقیقت نبود بینمان

دل بازی بهانه ی یافتن حقیقت !

حقیقت آمد .زشت بود

قصر  ظاهر اعتماد فرو ریخت

حبابی بر آب بود

حرمت هم با آن شکسته شد

معصومیت از دست رفت

من هم شکستم

او هم …

از هم گسستیم و گسسته شد حرمت

حالا

یکی هست یکی نیست

یکی ماند یکی نماند

یکی شکست یکی …..

من دلتنگ روزهای بیخبری و سادگی

اوماند و من رفتم

****

میای دل بازی؟؟


¤ نویسنده: ســروش

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
15297

:: درباره من ::

ز دل تـنگـــی خـطی نوشـتم به یـادگـار

ســروش
ز دلتنگی خطی نوشتم به یادگار

:: لینک به وبلاگ ::

ز دل تـنگـــی خـطی نوشـتم به یـادگـار

:: آرشیو ::

یادگار

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::


::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::